اهل ایرانم من از عدالت چه خبر ؟
شاعری داشت وطن
که همیشه می گفت
« اهل کاشانم .. پیشه ام نقاشی ..سر سوزن ذوقی ..»
و همیشه پرسید
« خانه دوست کجاست ؟»
و همیشه ترسید
« آب را گل نکنیم »
در عوض من امروز
نه همینک امروز
همچنان باز هنوز
دائما می گویم :
اهل ایرانم من!
دائما می پرسم : از عدالت چه خبر ؟
دائما می گویم : آب را گل بکنیم در فرودست یکی هست که می دزدد آب !
پس مپرسید چرا می پرسم :
از عدالت چه خبر !
خانه اش را چه کسی می داند ؟
راه این خانه کجاست ؟
شرف و نام و بزرگی ز که دارد میراث ؟
من شنیدم که کسی گفت : علی
و شنیدم که خمینی فرمود :
« عین » در حرف عدالت همه جا « عین علی » است
اهل ایرانم من
راستش می گویم
بی عدالت نفسم می گیرد
و مترسید اگر می گویم
آب را گل بکنیم
در فرودست یکی هست که می دزدد آب
چینی نازک او قلابی است
یک تلنگر کافیست !
آب را گل بکنیم !
اهل ایرانم من
از عدالت چه خبر ؟
راستش می گویم
بی عدالت نفسم می گیرد
عین در حرف عدالت همه جا « حرف علی » است
« شعر از : علی آرش زاد»